معنا عبارتست از انگیزه ای ارزش آفرین و محقق نشده در حیات آدمی که به واسطه آگاهی از امکان تحقق ظرفیتهای بالاتر خویشتن در نهاد انسان شکل میگیرد و او را بر می انگیزد که برای تحققِ معنا از خودِ اینجا و اکنونش گذر کند.
یافتنِ معنای مناسب برای زندگی نیازمند ارتقاء آگاهی ما نسبت به خویشتن، نیازها و جهان پیرامون ماست که سبب تجمیع انرژیهای روانی ما، در جهت تحقق معنای مورد نظر میشود. چنین معنایی هماهنگی لازم بین بعد خودآگاه و ناخودآگاه وجود ما را در مصیر تحقق معنا {1} فراهم میکند. به بیان دیگر در این هنگام عقل و احساس ما در یک راستا قرار می گیرند و کلیت روان انسان بر محور معنای مورد نظر به تعادل میرسد.
این پدیده را شاعر فرانسوی آپولینر «خرد شورانگیز» و فرانکل به آن «زندگی وجدانی یا حکمت قلب» می گوید. مولوی آن را «همه عقل و عشق بودن» میخواند که همه بندهای وجود انسان را مصیر تحققِ معنای مورد نظر می گشاید و انسان را در این مصیر به پرواز در می آورد(دیوان شمس، غزلیات، غزل 2166). در پرتو این حکمت تمام اعمال و آنات زندگی انسان معنای خود را باز می یابد.
پرلز این پدیده را سبب بروز یک پیوستار آگاهی در نهاد انسان میداند که تجربیات گذشته را در کنار چشم انداز روشنی از آینده قرار داده و امکان بهرمندی از اکنون را در اختیارمان قرار داده و سبب میشود درستترین تصمیم را بگیریم و بهترین کار را انجام دهیم. درستترین کار، عملی است که اکنون ما را در راستای تحقق معنای زندگی مان بسازد.
همچنان که بیان شد، نقطه آغاز این فرایند « ارتقاء آگاهی» است. برای یافتن آگاهی معنا بخش به زندگی به نظر یالوم باید در صدد یافتن پاسخهای مناسب به پرسشهای وجودی بود و هرگز نباید پاسخهای سر راست و یک کلام خواست بلکه باید در جستجوی پاسخهایی بود که اکنون رهگشای زندگی باشند و حیات ما را به سوی بهبودی سوق دهند.
این سوالات و پاسخهای در حال تکامل آنها در سراسرِ زندگی ما ادامه دارند و شاید هرگز به جوابهای سر راستی نرسند (یالوم، روان درمانی اگزیستانسیال، ص43).
{1} مصیر: راه بهبودی